فيض خدا و نياز به آفرينش پرسش 15 . مگر خداى متعال از همه چيز بى نياز نيست؛ پس چه نيازى به آفرينش جهان داشت؟ اگر بگوييد خدا فياض است، اين سؤال پديد مى آيد كه پس خداوند بايد جهان را بيافريند تا فياض باشد؛ آيا اين نوعى نياز نيست؟ براى روشن شدن بى نيازى خدا و هدف دارى او در آفرينش، بايد به مطالب زير توجه كرد: يكم. هدف انسان در كارهايش، رسيدن به كمال يا رفع نقص است؛ براى مثال غذا مى خورد تا رفع گرسنگى يا رفع نياز بدن كند؛ لباس مى پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند؛ ازدواج مى كند براى ارضاى نيازى كه در اين باره احساس مى نمايد؛ عبادت مى كند تا به كمال نهايى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مى كند، تا كمالات عالى را كسب كند. اما خداوند، هيچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و كمالى را فاقد نيست، تا براى رسيدن به آن بكوشد. دوم. هدف در افعال الهى، ذات او است و غايتى خارج از او متصور نيست؛ زيرا كمالى وراى ذات الهى وجود ندارد تا خداوند به آن رو كند. پس او همچنان كه مبدأ فعل و منشأ هستى است، غايت آن نيز مى باشد: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[118]. سوم. در رابطه با فلسفه آفرينش، نصوص دينى، متكلمان، فيلسوفان و عارفان پاسخ هاى متعددى مطرح كرده اند كه هر يك، به گونه اى از معمّاى آفرينش راز زدايى مى كند و از زاويه اى بر آن نور مى افشاند. آنچه به اقتضاى سؤال در اين مجال مى آيد، يكى از پاسخ هاى فيلسوفان است. در اين انگاره آفرينش، لازمه فياض بودن ذاتى الهى است. توضيح اينكه: 1. خداوند واجب الوجود است. 2. واجب الوجود، هستى مطلق و وجود صرف است و همه كمالات وجودى را دارا است؛ بلكه عين همه آنها است. صفات كمالى او، عين ذات او است. او علم مطلق و قدرت مطلق و عين عدل و حكمت است. 3. لازمه كمال، فياض بودن است و هر موجودى كه كامل باشد، فياض نيز هست. منع فيض ناشى از نادارى و ناتوانى و يا بخل است كه همه نقص بوده و از ساحت قدس پروردگار دور و با كمال مطلق او ناسازگار است. 4. با توجه به اينكه كمال مطلق، عين ذات الهى است و فياض بودن خود كمال است، پس فياض بودن عين ذات الهى است؛ يعنى، چنان نيست كه ذات احديت چيزى باشد و فياضيت او چيز ديگر؛ بلكه ذات او ـ از آن جهت كه ذات است ـ فياض على الاطلاق؛ بلكه عين فياضيت است. 5. آفرينش، فعل الهى و فيض او و به عبارت ديگر، تجلّى فياضيت الهى است. 6. آفرينش لازمه كمال ذاتى خداوند است. البته وقتى گفته مى شود، آفرينش جهان لازمه كمال ذاتى خداوند است، به معناى آن نيست كه خداوند در آفرينش جهان مجبور است؛ زيرا: الف. اختيار نيز كمال ذاتى او است؛ بنابراين هيچ عاملى از درون، او را وادار به كارى نمى كند. ب. وراى او نيز قدرتى نيست كه او را جبرا به كارى وادارد. بنابراين مقصود از «لازمه كمال ذاتى»، اين است كه چون او فياض است و افاضه وجود خير است؛ حتما جهان و انسان را در بهترين صورت ممكن مى آفريند ودر اين باره درنگ روا نمى دارد. چهارم. حكيمانه بودن يك فعل، لزوما به معناى نياز و حاجت مندى نيست. مسئله نياز در افعال موجودات ناقص و نيازمند (مانند انسان)، تصورپذير است؛ ولى در مورد فعل خداوند، پندارى نادرست است. او به آفرينش جهان نيازى نداشت. اما از آن رو كه «وجود» كمال است و افاضه وجود نيز خير و كمال و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است كه خداى حكيم و كمال مطلق، جهان را بيافريند و آن را در غايت حكمت و لطافت ايجاد كند. بنابراين آفرينش الهى حكيمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرينش، نه نيازى بود و نه نيازمندى. پنجم. انسانى كه كار نيكى انجام مى دهد تا كمالى را كسب كند، قبل از انجام دادن كار، تنها قابليت كسب كمال مطلوب را دارا است؛ اما بالفعل داراى آن نيست و با انجام دادن كار، قابليت خود را به فعليت مى رساند. اما خداوند هيچ كمالى را فاقد نيست؛ بلكه عين همه كمالات ـ از جمله فياضيت ـ است. بنابراين او با آفرينش به فياض بودن دست نمى يازد؛ بلكه چون واجد كمال فياضيت است، جهان و انسان را مى آفريند. از همين رو گفته شده است: آفرينش جهان لازمه فياض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه سبب فياض شدن خداوند. بنابراين تلازم بين فياضيت مطلقه الهى و آفرينش جهان، به معناى آن نيست كه «خدا بايد جهان را بيافريند تا فياض باشد»؛ اين تعبير مستلزم نوعى نياز است! دقت در توضيحات بالا نشان مى دهد كه مسئله برعكس است؛ يعنى، خداوند فياض است و نتيجه آن، آفرينش جهان است.[119]
نظرات شما عزیزان: